صبا

چقدر...........؟

چندروز دیگر سال 87 تمام می شود و سال نو از راه می رسد و چقدر زود سالها می آیند و میروند .

خیابانها شلوغ , مغازه ها و پاساژها پر از مشتری , ماهی های قرمز در کنار پیاده رو ها مادران مشغول خانه تکانی و .... بهار می آید و امسال,پارسال می شود و سال آینده امسال و من و تو در کنار سفره هفت سین دست بر دعا و با دلی پر از آرزو و امید

چقدر منتظر سال نو هستید؟

چقدر آرزوهایی که سر سفره 87 داشتید بر آورده شده؟

چقدر بدست آوردین ,چقدر از دست دادین؟

چقدر خندیدین  ,چقدر گریستین؟

چقدر رفتین, چقدر آمدین؟

چقدر ناراحت شدین , چقدر ناراحت کردین؟

چقدر رفتین بر نوک قله ,چقدر پرت شدین ته دره؟

چقدر کمک کردین, چقدر بی تفاوت بودین؟

چقدر توجه کردین , چقدر مورد توجه قرار گرفتین؟

چقدر بخشیدین, چقدر مورد بخشش قرار گرفتین؟

چقدر دروغ گفتی, چقدر دروغ بهت گفتن؟

چقدر انتظار کشیدی, چقدر منتظرت بودن؟

چقدر خواهش کردی , چقدر ازت خواهش کردن؟

چقدر تغییر دادی, چقدر تغییرت دادن؟

چقدر ساختی, چقدر خراب کردی؟

چقدر یاد گرفتی,چقدر یاد دادی؟

چقدر................................؟

چقدر................................؟

چقدر................................؟

چقدر................................؟

.

.

.

.

چقدر انسان بودین؟


نوشته شده در  جمعه 87/12/23ساعت  2:21 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

چقدر به روانشناسان اعتماد دارید؟

من اصلا به این جماعت اعتماد ندارم و مشکلات اساسی با این گروه دارم. چون آنها خیلی زیادی خودشون قبول دارند و فکر می کنند طرفی که داره باهاشون صحبت می کند هیچ چیز را نمی فهمد و هیچ توانایی برای انجام کاری ندارد . این مشاورین مثلا روان شناس فکر می کنند آنها آدم هایی متفاوت هستند. آنها بر اساس یک سری قانون های ثابت در مورد افراد اظهار نظر می کنند در صورتیکه شاید خیلی مشکلات در ظاهر مثل هم باشند ولی در جزئیات اختلافهای اساسی دارند. آنها به جای اینکه فرصت  حرف زدن به طرف مقابل بدهند خودشون سخنرانی می کنند چون اصولا این گروه حرف زدن اونم با کلمات ادبی را خیلی دوست دارند . بزرگترین ویژگی این گروه این است که اصلا به حرف های طرف مقابل اعتماد ندارند چون آنها غیر از خودشون کسی را قبول ندارند .

به نظر من آنها مثل من وشما دانشجو بودند یکسری واحد درسی را گذرانده اند . بعضی درس ها را افتاده اند , از بعضی از درسها نمرات ناپلئونی گرفتند و هیچ دلیلی وجود دارد که من راه و روش زندگیم را به آنها بسپارم و فکر کنم حلال مشکلاتم در دستورات و حرفهای آنها وجود دارد. با راهنمایی گرفتن مخالف نیستم ولی انسان از کسی راهنمایی می خواهد که او را بشناسد و موفقیت را در زندگی او مشاهده کرده باشد . خود آدم بهترین فرد برای حل مشکلاتش می باشد چون خودش به تمام لایه های درونی زندگیش واقف می باشد .

 پ ن : این جانب قصد توهین به روان شناسان ندارم فقط نظرم را بیان کردم!

 


نوشته شده در  شنبه 87/12/10ساعت  10:35 عصر  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

سینوهه

 سینوهه مینارا از حرم بورابوریاش (پادشاه بابل) نجات داد و هردو شبانه از آن کشور به همراه کاپتا غلام سینوهه فرار کردند.

 از زبان سینوهه:

مینا برای اینکه به من نشان بدهد که برای خدای خود چگونه می رقصد کف زورق رقصید ولی من به او گفتم : مینا بیش از این نرقص.زن پرسید برای چه نرقصم؟ گفتم تو زیبا هستی و هنگام رقص زیباتر می شوی و وقتی با نگاه خود که مثل پرتو ماه روی آب رودخانه است به من نظر میاندازی من احساس بی تابی می کنم. ولی من نمی خواهم به زنی بگویم که او خواهر من است. زیرا یکمرتبه زنی خواهر خود کردم و او طوری مرا بدبخت نمود که هیچ طبیب مصری تا امروز آنقدر بدبخت نکرده بود. مینا گفت معلوم میشود که در کشور تو زنها مردها را فریب می دهند و آنها را بدبخت می کنندولی من قصد ندارم که تورا فریب بدهم و خدای منهم گفته که من نباید خودرا به مردها تسلیم نمایم مگر وقتی که یک مرد را بپسندم و من هنوز مردی را برای اینکه بتوانم با او تفریح کنم ,نپسندیده ام.

مینا گفت آیا منظور تو از خواهر شدن این است که می خواستی از او متمتع شوی؟ گفتم بله. گفتم زنهای دیگر هم برای اینکه مردی از آنها بهره مند شود چیزی از مرد می گیرند و در مصر هیچ زنی بدون دریافت چیزی همسر یک مرد نمی شود. مینا گفت در کشور من زن و مرد همینکه یکدیگر را  پسندیدند زن و شوهر می شوند و نه زن از مرد چیزی می خواهد و نه مرد از زن و من اگرخود راوقف خدای  خویش نمی کردم هر مرد را که می پسندیدم به شوهری انتخاب می نمودم و امروز هم که خود را وقف خدا کرده ام باز می توانم مردی که می پسندم به شوهری انتخاب کنم مشروط بر اینکه دوشیزگی خود را به خدای خویش تقدیم  و بعد شوهر نمایم.

گفتم مینا دنیا وسیع است و در این جهان خدایان بسیاروجود دارند و به قدری شماره خدایان زیاد است که هنوز کسی پیدا نشده که بتواند نام آنها ا به خاطر بسپارد و هر دوره مردم از بیم خدایانی جدید به وجود می آورند و آنها را می پرستند و لذا تو می توانی از خدای خودصرف نظر کنی و با من به کشوری بیایی که در آنجا خدای تو قدرتی ندارد و خدایان دیگر آنجا هستند که تورا مجبور نمی کنند که دوشیزگی خود را به آنها تقدیم کنی. مینا گفت به هر کشوری که من بروم قدرت خدای من شامل من می شود و محال است که بتوانم به نقطه ای بروم که در آنجاقدرت خدای من نباشد. بعد مینا به من نزدیک شد و دستم را گرفت و گفت من تو را می پسندم و حاضرم زن تو بشوم ولی نمی توانم که دوشیزگی خود را به تو بدهم زیرا دوشیزگی من به خدایم تعلق دارد. مینا طوری می رقصید که محال بود یک رقاصه عادی بتواند آنطور برقصد. وقتی من رقص عجیب او برای خدایش دیدم دانستم اصرار من در مورد مینا بدون فایده است و کسی که این زحمات شاق را برای خدای خود تحمل می نماید حاضر نیست خواهر من شود مگر اینکه دوشیزگی خود را بدوا به خدای خویش تقدیم کند. مینا بعد از رقصیدن لباس خودرا پوشید و آنگاه جلوی زورق نشست و مشغول گریه کردن شد و گفت خدای ما خدای دریاست و دریک غار واقع در کوه زندگی می کند و هرکس که وارد غار مزبور می شود گرچه می تواند از آنجا خارج گردد ولی آنقدر احساس سعادت می نماید که هرگز از آنجا خارج نخواهد شد و به همین جهت تا امروز کسی از آن غار خارج نشده است. بعضی می گویند که خدای ما با اینکه خدای دریا می باشد شبیه به گاو است و برخی اظهار می کنند که او شبیه به آدم می باشد ولی سرش به گاو شباهت دارد. هرسال ازبین دختر جوان که قبلا رقص فرا گرفته اند 12 نفر با قرعه انتخاب می نمایند و هر یک از این 12تن در ماه یکمرتبه هنگامی که ماه در حال بدر است وارد غار می شود و من هم یکی از آن 12 نفر بوده ام.

---------------------------------------------------------------------------------

مینا شب قبل از اینکه وارد غار بشود با سینوهه کوزه شکست ولی دوشیزه باقی ماند و فردا عازم غار شد و لی هیچ گاه بازنگشت. سینوهه با غلامش کاپتا وارد غار شد و در آنجا جسد هایی را مشاهده کرد و لکه های خونی را که در زمین بود دنبال کرد و آنگاه جسد مینا را روی دریا در کنار یک  جسدمار بزرگ دید.

این مار مخوف در دریا زندگی می نمود و بر اثر آب و یا علت دیگر به ساحل جزیره کرت آمده بود و خرافه پرستان کرت به گمان اینکه وی خدای دریا می باشد راه مراجعت حیوان رابستند که پیوسته در کرت باشد. کاهنان هر ماه یک پسر و یا یک دختر باکره را برای غذای مار وارد غار می کردند و حال آنکه آّن مار مرده بود خبر مرگ خدای کرت را از آدمیان پنهان کردند و کاهنان آن دختر و پسرهای جوان را در داخل آن غار می کشتند.

عقل مردم طوری با خرافات و موهومات ابلهانه انس گرفته بود که هر نظریه ابلهانه را می پذیرفتند.

 

پ ن  1: مینا با آنکه سینوهه را خیلی دوست می داشت ولی عقیده ایمان و خواسته ی خدای خود را به احساس خود ترجیح می داد و از رفتن به پیش خدای خود هیچ تراس و هراسی نداشت. نمی دانم با آنکه خدای ما حقیقت و مطلق می باشد از چنین ایمانی برخوردار نیستیم و از بازگشت به سوی او می هراسیم.

 

پ ن 2 : چون در مصر باستان ازدواج خواهر و برادر جایز بوده است اصطلاح خواهر خود کردن یعنی همسر خود کردن و یا با آن زن رابطه جنسی برقرار کردن می باشد.

پ ن 3 : در مصر باستان وقتی زن و مردی می خواستند با هم ازدواج کنند باید کوزه می شکستند.

پ ن 4 :جزیره کرت جزیره ای بزرگ در دریای مدیترانه است که در گذشته دارای تمدنی درخشان بوده است.

پ ن 5 : تمام اطلاعات این کتاب مستند به مدارک تاریخی و اسناد مکتوب مصری هست.

پ ن 6: خواندن این کتاب را به دوستان پیشنهاد می کنم.

 

دانلود : سینوهه پزشک مخصوص فرعون .

          نویسنده: میکا والتاری .

          مترجم: ذبیح الله منصوری.

 


نوشته شده در  جمعه 87/12/2ساعت  1:19 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

بعضی چیزها به دلیل خاطره ای که با آن داری برای تو زیباترین می شوند. و من به همین علت این شعر شهریار قنبری را می ستایم .

 

 اولین بار


اولین بار اولین یار
اولین دل دل دیدار
اولین تب اولین شب
سرفه های خشک سیگار
زنگ اخر زنگ غیبت
وقت خوب سینما بود
زنگ نور و زنگ سایه
امتحان بوسه ها بود
اولین بار اولین بار
اخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار
کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بیمرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار
اولین نامه ی کوتاه
درشبی ساکت و سیاه
خطی از دلواپسی ها
از من و تو تاخود ماه
اولین بغض حسادت
کنج دنج شب عادت
بستری از درد و هذیان
تا ضیافت تا عیادت
اولین بار اولین بار
اخرین فرصت ما بود
بهترین جای ترانه
بهترین جای صدا بود
اولین بار اولین یار
کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بیمرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
اولین بار اولین یار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار
اولین بار اولین بار

 

پ ن : عشق ها می میرند رنگها رنگ دگر می گیرند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می ماند.

 

 

 

 


نوشته شده در  سه شنبه 87/11/22ساعت  2:19 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

چندی از دوستان با خواندن پست قبلی من دلشان راضی نشد که کامنت بگذارنند و پیام مستقیم گذاشتند. بعضی به این پست اعتراض کردند بعضی از این پست تشکر کردند ولی هردو گروه اشتباه کردندچون:

منظور من این نبود که خانمها این مشکل را دارا می باشند و آقایون هیچ مشکلی ندارند یا اینکه خانمها نمی توانند کار کنند چون آنچه که من بیان کردم مشکل یا اشتباه خانمها نبود فقط ویژگی خانمهاست و این ویژگی سبب نمی شود که بعضی از دوستان بل بگیرندو  نظر بدهند که چرا کارها به دست خانمها سپرده می شوند و اصلا یک زن نباید کاری در جامعه داشته باشد. به عرض این دوستان می رسانم در ابتدا دید خود را باز کنند وبعد اظهارنظر کنند و هم بدانند که همین ویژگی ما خانمها سبب میشود تا به جای آنکه با مشکلات خود را وفق دهیم , درصدد حل آن برآییم. و به آن دسته از دوستان که عقیده دارند که خودم هم یک خانم هستم باید خانمها رابیشتر تحویل بگیرم یا حداقل خودم را تحویل بگیرم یا اینکه با این پست به جامعه زنان اهانت کردم , می رسانم ما باید واقع بین باشیم و با تعصب بیجا در مورد چیزی , سعی در مخفی کردن کردن مشکلات آن نباشیم.

 پی نوشت: قصد من از این پست این بود که به دوستان بگویم آنچه که شما فکر کردین مقصود من نبوده است.

 


نوشته شده در  چهارشنبه 87/11/16ساعت  7:32 عصر  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

 

با اینکه خودم یک خانم محترم هستم ولی در بعضی موقع ها با خانم های محترم مشکل فراوان دارم.

 تا مجبور نشم واحدی را با استاد خانم بر نمی دارم چون به حضور و غیاب خیلی اهمیت میدهند یک نمره امتحان را برای حضور در کلاس قرار می دهند تو برگه صحیح کردن مو را از ماست می کشند سطح امتحاناتشون خیلی بالاتر از آنچه که درس داده اند می باشد وسر امتحان اصلا کمک نمی کنند و آنروز خیلی بد اخلاق می شوند توی همین امتحانات ردیف کناری من استادشون یک خانم بود . موقعی که من داشتم از استادم در مورد یکی از سوالها , سوال می پرسیدم ,دیدم کناری منهم داره از اون خانم استاد سوال می پرسه جواب استاد اون این بود که من نمی تونم که شما را راهنمایی کنم اگه تورو راهنمایی کنم باید همه را راهنمایی کنم هرچی بلدین بنویسد و همین حرفها و جواب منهم این بود وقتی به استادم گفتم آیا این سوال از این راه حل میشه او خودکارمنو گرفت و شروع کرد به حل کردن (البته استادم فهمید که من این سوال را بلدم وفقط شک داشتم که راهم درسته یا نه).

 ما خانم های محترم از همان روز اول دانشگاه که برای انتخاب واحد میاییم تا آخرین روز به همه چیز گیر میدهیم به ساعت هایی که دروس را ارائه دادند به استادها به کلاسهایی که برامون انتخاب کردند به تاریخ های امتحانات به همه چیز اولین نفر ها هستیم که به دانشگاه اومدیم و آخرینها خارج می شویم. ولی آقایون را میبینم که فقط انتخاب واحد می کنند و بعد هم میروند . این رفتارها را در طول سال هم می بینم  که آقایون سر ساعت کلاس می آیند ووقتی کلاس هم تمام میشود می روند کار به هیچ چیز ندارند ولی ما خانم ها دائم در حال تلاطم هستیم یا پیش مدیر گروه یا پیش رئیس دانشگاه یا پیش معاون یا پیش خانم فلانی یا آقای فلانی.

وقتی وارد جایی میشوم که خانم پشت میز نشسته در بیشتر مواقع مطمئنم که کارم درست نمیشود و یه درگیری پیش میاد. چون اون خانم محترم تصمیم گرفتند که جز به جز قانون و مقرات را عمل کنند و برای تو تا زمانی همه مدارک و آنچه که لازم باشد در اختیار نداشته باشید کوچکترین قدمی بر نداشته باشند و اگر قبلا یه مشکلی با آن خانم محترم داشتیدکه دیگر هیچ ولی وقتی یک اقا در پشت میز باشد کار تورا به شرط آنکه بعدا(1ساعت دیگر یا یک روز دیگر) برایش آنچه که لازم باشد را بیاری انجام میدهد.

 وقتی مراقب امتحان یک آقا باشد اگر دیر به سر جلسه برسی یا اینکه کارت ورود به جلسه را فراموش کردی بدون مشکلی سر جلسه می نشینی وای اگر یک خانم باشد ابتدا که در مقابلت جبهه شدید میگیرد که نمی گذارد امتحان بدهی بعد با کلی فک زدن با آن خانم محترم و دلیل و برهان آوردن قبول می کند 10 دقیقه بیرون بایستی و بعد وارد جلسه امتحان شوی.

 وقتی به تاکسی تلفنی زنگ بزنی و یک خانم محترم پاسخگوی تو باشد باید آدرس و تلفن را دقیق دقیق بدهی و هرچه به آن خانم بگی که هنوز این خونه پلاک ندارد یا من دارم از تلفن همگانی تماس میگیرم و شماره تلفنی ندارم که بدم ولی تو کتش نمیره و بهت میگه باید آدرس را کامل بدهید تا تاکسی را برایتان بفرستم. شرمنده.

ولی بارها اتفاق افتاده که وقتی به آقای پاسخگو میگویم که بیرون  می ایستم ووقتی تاکسی بیاید مرا می بیند, اون قبول میکند و با آدرس ناقص تاکسی را می فرستد.

 نمی دونم ما خانم های محترم چرا اینقدر گیر میدهیم. تازه گیرهای بالا گیرهای اجتماعی بود گیرهای فردی که دیگر هیچ

لباسم باید این طور باشه. رنگ لباس و کفش و لاک ناخن و سایه ی پشت چشمم باید ست باشند. این لباس برای مهمونی شب و این لباس برای مهمونی های عصرونه و...........

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/11/13ساعت  1:27 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

به قول ناپلئون میدان امتحان از هر میدان جنگی سخت تر است.به نظر من یکی از سخت ترین لحظات زندگی , دوره امتحانات و یکی از شیرین ترین لحظات , دوره ی تعطیلات بعد از امتحانات می باشد چون دوباره می توانی صبح را بخوابی , شب را به انجام کارهایی که دوست داری بگذرونی و نگران این نباشی که قرار است صبح زود بیدار شوی .بعد از 3 هفته توانستم امشب با خیال راحت 90 را ببینم کتابی غیر از کتاب های درسی بخوانم وبلاگم را آپ کنم و به مهمانی برم.به هر حال بهترین چیز این دنیا گذر زمان می باشد هرچیز با هر سختی که دارد می گذرد.

 اولین پستم  را می خواهم به گله از پارسی بلاگ بپردازم.چون امروزه اکثریت سرویسهای اینترنتی با افزایش خدمات خود به کاربران سعی در جلب رضایت آنها و افزایش مخاطبین خود را دارند ولی پارسی بلاگ یه جورایی به رشوه گیری از کاربران خود پرداخته افزایش فضا برای آپلود تصویر در مقابل دعوت تعدادی کابر برای استفاده از سرویس پارسی بلاگ . به نظر من این شیوه مناسب تبلیغات برای سرویس نیست و نسبت به این کار معترضم و از فضای باقی مانده ی آپلود تصاویرم دیگر استفاده نمی کنم چون سایتهای رایگان و بدون محدودیت فضایی زیادی برای آپلود تصاویر وجود دارد که از آن طریق می توانم تصاویرم را آپلود کنم.هرچه یک سرویس اینترنتی استفاده از امکاناتش راحت تر باشد و خدمات زیادی هم به کاربرانش بدهد افرادبیشتری از آن استقبال می کنند.ارائه خدمات خودش نوعی تبلیغ برای جذب کابر می باشد.

ایراپیک : سایت تخصصی آپلود و اشتراک عکس و تصویر


نوشته شده در  سه شنبه 87/11/8ساعت  1:48 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

در دانشگاه وقتی بحث می شود می گویند فلسطینی ها تقصیر خودشان هست .
در ابتدا خود آنها زمین هایشان را فروختند و پولشان را گرفتند .
خودشان سرزمینشان را ترک کردند .
خودشان با همدیگر اتحاد ندارند.
کشور ما این مسئله را بزرگ کرده و تلویزیون ما هست ,که فقط صحنه های درگیری را نشان می دهد.

من نمی گویم این حرف ها درست نیست ولی نمیتوانم با قبول آنها بی تفاوت باشم. بچه های کوچک و دختران هم سن و سال من مگر چه گناهی کردند,آیا آنها حق زندگی راحت ,همراه با امنیت وآسایش ندارند؟
به نظر من کسانی که به این راحتی صحبت می کنند نمی دانند امنیت چه نعمت بزرگیست و نبود آن هیچ توجیهی را نمی پذیرد. نمی دانند تمام روز را با ترس گذراندند چه سخت است؟
نمی دانند وقتی صدای موشک را در بالای سرت می شنوی  و هر لحظه ممکن است خانه ات روی سرت  فرو ریزد و عزیز ترین افراد زندگیت در کنارت جان بدهند چه لحظات دردناکی می باشد.
در این فصل سرما آوارگی چقدر مشکل است.
وای خدای من! وقتی بچه های کوچک از مدرسه تعطیل شده اند  و اسرائیل آنها را بمباران می کند  آیا انسانیت جایی را برای قبول این بحث ها و حرفها را دارد؟

 


نوشته شده در  شنبه 87/10/7ساعت  9:41 عصر  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

طلاق


در این چند سال اخیر شاهد مشکلات مربوط به مهریه بودیم که خانمها در هنگام طلاق مهریه های خود را به اجرا می گذاشتند  البته در بعضی از مواقع حق با آنها بود ودر بعضی مواقع این کار تبدیل به تیغ زنی  آقایون شده بود.چند روزی هست خبرهای عجیب تر می شنوم آقایونی که پولهای کلان میگیرند تا طلاق بدهند. دختر جوان و بسیار زیبایی می شناسم که زیباییش زبان زد بود  بعد از اتمام دبیرستان عقد کرد  تعریف می کرد همسرش سه روز بعد از عقد شروع به بداخلاقی کرده  آنقدر بد اخلاق می باشد که زندگی با آن غیر ممکن و هرچه خانواده ها تلاش کردند این آقا تغییر نکرده  و حال این آقای بد اخلاق اعلام کرده که 20 میلیون میگیرد تا طلاق بدهد. شبیه همین مورد  برای افراد دیگر هم اتفاق افتاده که خانواده دختر برای آزادسازی فرزندش مجبور به پرداخت میلیونها پول شده.

 


نوشته شده در  یکشنبه 87/10/1ساعت  5:3 عصر  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

وقتی در کشور ما قانون جدیدی می خواهد اعمال شود و این قانون هم به جای خدمت رسانی به مردم در راستای به شیشه کردن خون مردم باشد سریع در خبر رسانه ملی ما گزارشی از کشورهای پیشرفته و اکثریت غربی پخش می شود که در آنجااین قانون سالهاست که اعمال می شود.

مانند قانون مالیات بر افزونه که هر چند شب یکبار گزارشی از کشورهای انگلیس و ایتالیاو.. پخش می شود که در آنجا در مورد کوچکترین چیز این قانون اعمال می شود.ولی دولتمردان ما این فکر را نمی کنند که مردم هرسال علاوه بر کلی مالیات و عوارض و... مالیات اسلامی هم پرداخت می کنند و هم اینکه درآمدوسیستم کشور ما باآن کشورها کلی فرق دارد.

وقتی هم درمورد گرانیها از آنها سوال میشود , می گویند علت این گرانیهای مربوط به داخل نمی شود این محصولات در تمام دنیا گران شده و گزارشی از گرانی های موجود و نارضایتی مردم در دنیا از سیما پخش می شود.

در حاشیه نمایشگاه لوازم خانگی وقتی از وزیر سوال می شود که چرا وقتی قیمت جهانی این محصولات کاهش یافته ولی قیمت این محصولات در کشور ما تغییر نکرده در جواب می گوید سیستم ما کلا مستقل از آنها می باشد و سود و زیانش در کشور ما تاثیر نمی گذارد.


نوشته شده در  شنبه 87/9/16ساعت  9:33 عصر  توسط صبا 
  نظرات دیگران()

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کلاه قرمزی
سفره هفت سین ما
[عناوین آرشیوشده]

?????هر کی نیاد ضرر کرده?????