آیت الله وحید در سخنرانیشان به مناسبت نیمه شعبان فرمودند برای سعادت در دنیا و آخرت و در زمره ی یاران مهدی بودن :
1- نماز اول وقت.
2- انجام واجبات.
3- ترک محرمات.
4- خواندن سوره ی یس در هر روز و هدیه کردن آن به امام زمان.
5- خواندن دعای عهد بعد از نماز صبح.
6- نگاه نکردن به نامحرم.
از خبر ضرار ابن ضمره ضبابی(که از خواص و نیکان اصحاب امام علیه اسلام) است که هنگامی که نزد معاویه آمد و معاویه از امیر المومنین علیه السلام از او پرسید گفت: گواهی میدهم که در بعضی از جاها ئیکه عبادت می کرد دیدم او را هنگامیکه شب پرده های تاریکی گسترده و آنحضرت در محراب عبادت ایستاده ریش خویش در دست گرفته می پیچد مانند پیچیدن مار گزیده و گریه می کرد مانند گریه کردن اندوه رسیده و در مورد دنیا می فرمود:
ای دنیا ای دنیا از من یگذر آیا برای فریب خود را به من عرضه می کنی و می نمایی؟ یا بمن شوق داشته مراخواهانی؟ نزدیک مباد هنگام (فریب) تو, و چه دور است آرزوی تو!دیگری ا به فریب که مرا به تو نیازی نیست و ترا سه بار طلاق گفته ام (از تو چشم پوشیده ام) که در آن بازگشت نیست پس زندگانی تو کوتاه و اهمیت تو اندک و آرزوی تو پست است. آه از کمی توشه (عبادت و بندگی ) و درازی راه و دوری سفر (آخرت)و سختی ورودگاه (قبر و برزخ و قیامت.) پس از این معاویه گریست و گفت: خا اباالحسن را رحمت کند چنین بود, ای ضرار اندوه و بر آنحضرت چگونه است ؟ گفت مانند اندوه زنیکه فرزندش را کنارش سر ببرند.
پی نوشت : وای بر من!
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه یک زن بود آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
وی در همه ی ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.
مظهر یک دختر در برابر پدرش.
مظهر یک همسر در برابر شوهرش.
مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.
مظهر یک زن مبارز و مسئول در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
و خود یک امام است یعنی نمونه ی مثالی یک تیپ ایده آل برای زن یک "اسوه "یک"شاهد" برای هر زنی که می خواهد "شدن خویش"را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفتش
, با مبارزه مدامش درد جبهه ی خارجی و داخلی, در خانه ی پدر, خانه ی همسرش , در جامعه اش, در اندیشه و رفتار و زندگیش "" چگونه بودن"" را به زن پاسخ می داد.نمیدانم چه بگویم؟بسیار گفتم و بسیار نگفتم؟
در میان همه ی جلوه های خیره کننده ی روح بزرگ فاطمه آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است. در معراج کمال انسانی و در مدارج رقاء روانی و تعالی روحی.
او در کنار علی تنها یک همسر نبود که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت علی در او به دیده یک دوست یک آشنای دردها و آرمان های بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهایی هایش.
این است که علی هم او را به گونه ی دیگری می نگرد و هم فرزندان اورا
, پس از فاطمه علی همسرانی میگیرد و از آنان فرزندانی می یابد.اما از همان آغاز فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می کند. اینان را "بنی علی" می خواند و آنان را "بنی فاطمه".
شگفتا در برابر پدر آن هم نسبت فرزند به مادر.
و پیغمبر نیز دیدم که اورا به گونه دیگر می بیند. از همه دخترانش تنها به او سخت می گیرد. از همه تنها به او تکیه می کند و او را در خردسالی مخاطب دعوت بزرگ خویش می گیرد.
نمی دانم از او چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟
خواستم از "بوسوئه" تقلید کنم خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لوئی از "مریم" سخن می گفت.
گفت:هزار و هفتصد سال است که همه ی سخنوران عالم در باره مریم داد سخن داده اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت ها در شرق و غرب ارزشهای مریم را بیان کرده اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه ی ذوق و قدرت خلاقه شان را بکار گرفته اند.
هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان چهره نگاران پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.
اما مجوعه ی گفته ها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندی های همه در طول این قرن های بسیار به اندازه ی این یک کلمه نتوانسته اند عظمت های مریم را بازگو یند که:
"مریم مادر عیسی است"
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم
باز درماندم:
خواستم بگویم: فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که:فاطمه دختر محمد(ٌص)است.
دیدم که فاطمه نیست.
فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که : فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که : فاطمه مادر زینب است
دیدم که فاطمه نیست.
نه
, اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.فاطمه , فاطمه , است.
دکتر علی شریعتی
...به روی نیزه ها گل کرد خورشید
بازهم روز وداع یاران فرارسیده و کاروان عشق عازم مسیری است که کمترین رنجش اسیری است و باز امان از دل زینب که باید داغ تمام تاریخ را یک تنه بر دوش کشد زیرا که رفتن حسین – علیه السلام – یعنی ماندن زینب و حال نوبت اواست که کار زینبی بکند و سپاه یتیمانش – علی وار – به قلب تزویر حمله برد و علی بن حسین – علیه السلام – که می بایست به فریاد درد آلودش قفل سنگین وجدان های خفته و هیبت پوشالی کاخ ظالمان خودکامه را درهم شکند...آری
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
اربعین حسینی را به تمام شیعیان تسلیت می گویم.
التماس دعا.
این واقعه هولناک در فاصله زمانی بعد از ظهور حضرت مسیح (ع) و قبل از بعثت پیامبر اسلام (ص) در یمن اتفاق افتاده است:
«ذونواس» پادشاه یهودی یمن در جایگاه مخصوصی که برای او تدارک دیده اند، نشسته است و خاخام های یهود، اطراف او به احترام ایستاده اند، مقابل جایگاه گودال های خندق مانند و عمیقی در زمین حفر شده و آتش سوزان و پرحجمی که در گودال برافروخته اند تا چند متر بالاتر از سطح زمین زبانه می کشد. آن سوی میدان، جمع انبوهی از مردان، زنان و کودکان در حالی که غل و زنجیر بر دست و پا و گردن آنها زده اند در محاصره سربازان و صاحب منصبان مسلح سپاه ذونواس به زانو نشسته اند. شیون زنان، ناله دردناک مردان و گریه سوزناک کودکان فضا را آکنده است. خاخام بزرگ یهود با اشاره «ذونواس» فرمان او را برای آخرین بار و با صدای بلند به اسرا که جمع انبوهی از مردان و زنان و کودکان یمنی هستند، ابلاغ می کند... زمان واقعه قبل از ظهور اسلام است، مردم یمن آن روزگار از سال ها قبل به دین مسیح گرویده اند و اکنون «ذونواس» پادشاه یمن که چندی است به آئین یهود درآمده، فرمان هولناک خود را از زبان خاخام بزرگ دربار خویش اعلام می کند؛... اسرا تنها دو راه پیش روی دارند، یا از مسیحیت اعلام انزجار کرده و به دین یهود درآیند و یا در آتش سوزان و پرلهیب بسوزند. اسرا، اما که از پیروان پاکباخته مسیح (ع) هستند، دست از ایمان خویش برنمی دارند و بعد... به فرمان پادشاه یهودی، تمامی آنان را زنده زنده به درون آتش انداخته و می سوزانند... کودکان نیز، به جرم آن که پدران و مادران آنها مسیحی مومن و خداپرست بوده اند، از زنده سوختن در آتش خشم پادشاه و خاخام های یهود در امان نمی مانند...
ماجرای این واقعه هولناک در سوره مبارکه بروج اینگونه آمده است:
«والسماء ذات البروج... سوگند به آسمان که دارنده برج هاست و سوگند به روز موعود و سوگند به گواهی دهنده و آنچه به آن گواهی دهند، که «اصحاب اخدود» به هلاکت رسیدند. ]آنان که[ آتشی از هیزم ها افروخته و درحالی که بر کناره آتش نشسته بودند، بر آنچه بر سر مومنان می آوردند، نظاره می کردند، (اصحاب اخدود) تنها به این علت از مومنان انتقام گرفتند که آنان به خدای عزیز و حمید ایمان آورده بودند...»
«اخدود» به معنی شکاف زمین و گودال است و...
این واقعه هولناک و جنایت شرم آور یهودیان سنگدل، اولین سند مکتوب از زنده سوزی دسته جمعی انسان هاست
واژه «هولوکاست » (HOLOCAUST) که ریشه یونانی دارد، امروزه به معنای قتل عام از طریق سوزاندن دسته جمعی انسان ها در آتش، به کار می رود و برخی از زبان شناسان این واژه را برگرفته از همان جنایت یهودیان در یمن باستان می دانند که به تدریج و در گذر ایام مفهوم عام تری یافته و به سوزاندن زنده زنده انسان ها اطلاق شده است.
از نیمه دوم قرن 19 میلادی و چند سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، واژه «هولوکاست» در فرهنگ سیاسی، مفهوم و معنای ویژه ای یافته و تقریباً به یک اسم خاص بدل شده است. از آن هنگام به بعد، ماجرای کشتار 6 میلیون یهودی در جریان جنگ جهانی دوم از سوی نازی ها که یک داستان ساختگی است را «هولوکاست» می نامند.
موسیقی وبلاگ
اشتراک در وبلاگ
موسیقی وبلاگ