سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صبا

 

 اگر تنهاترین تنها ها شوم ,  باز خدا هست , او جانشین همه ی نداشتن هاست.

نفرین و آفرین ها بی ثمر است.

اگر تمامی خلق گرگها ی هارشوند و ا زآسمان هول و کینه بر سرم بارد تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی .

ای پناهگاه ابدی! تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی .

 

در تقویمی که در روی میزم قرار دارد جلوی روز 29 خرداد نوشته شده "روز درگذشت دکتر علی شریعتی"

ولی هرچه کتاب از او دارم (چاپ قدیم ) روی آن نوشته برادر شهید دکتر علی شریعتی.

 

آخرین نامه ی نا تمام برادر شهید خطاب به دو دخترش سوسن و سارا(سوسا) است. در طرف راست حاشیه این نامه (که روی یک کاغذ بلند است) با حروف لاتین نوشته شده است CHAHID CHAHED (شهید شاهد) تاریخ تقریبی تحریر: چند روز قبل از 29 خرداد 13356.

ساعت چهار بعد ار نیمه شب است و من در گوشه کشتی یی که مانش را می پیماند نشسته ام و به شما که تا چند روز دیگر اگر خدا بخواهد , علیرغم سایه ی شومش! خواهید آمد میاندیشم . کشتی خواب آلود و آرام در فضایی مه آلود و بارانی شب را می شکافد و میرود و این حال سرنوشت مرا بیادم می آورد.

من به کجا می روم؟ این تن مجروح را که در زیر تازیانه ی رنجها و داغها خسته است به کجا میکشانم؟

شما هنوز در چنگ دیو سیاه گرفتارید, مادر و مونا هنوز در......

 

قسمتی از وصیت نامه ی ناتمام دکتر , تاریخ تقریبی تحریرش اواخر 1354 و یا اوایل 1355

به هر حال احساس می کنم که باید وصیت کنم تا اوصیای من که در درجه ی اول -فعلا- طلاب و دانشجویان اند و در درجه دوم مستضعفان مظلوم, قربانیان "جهل" و نیز آگاهان که شعور و شرفشان را به دنیا نفروخته اند و "دین" دارند و یا "آزادگی", پس از من , از خلال تاریکیها و آشفتگیها یی که از توطئه و تهمتها و نیرنگهای کثیف در پیرامون من پراکنده اند بتوانند دید که من که بوده ام و چه دارم و چه ها می خواستم؟

1-     جهان بینی من , جهان بینی توحیدی است. به این معنی که بی افتادن به مثل بازی افلاطونی و خیالپردازی برکلی و ایدآلیسم هگلی و هپروت اندیشی هندوئیسم و....

 

من عاشق قلم شریعتی هستم, شما هم اینارو بخونید شاید با من هم نظر شوید:

من شکست نمی خورم ایمان و دوست داشتن روئین تنم کرده اند. وقتی تنهای تنهایم کردند و دنیایم قفسی سیمانی چند وجب در چند وجب تنگ و تاریک مثل گور بریده از جهان و جهانیان دور از عالم زندگان. و یادها و نام ها نیز از خاطرم گریخته بودند در خالی ترین خلوت و مطلق ترین غیبت که هیچ نبود و هیچ نمانده بود باز هم در آن خالی و خلاء محض چیزی داشتم. در آن غیبت محض حضوری بود. در آن بی کسی محض احساس می کردم که چشمی مرا می نگرد میپاید. دیده می شوم. حس می شوم."بودن" ی در خلوت من حضور دارد. کسی بی کسی ام را پر می کند . در آن فراموشخانه ی نیستی و مرگ تاریکی و وحشت یار تماشاگری دارم که یاد و وجود و حیات و روشنی را در رگهایم تزریق می کند. حتی گاهی سلامش می کنم گاهی از او خجالت می کشم گاهی از او چشم میزنم مواظب اعمال و رفتار و افکار و حرکات خویشم گاهی در این قبر تنها خودم را برایش لوس می کنم. ار اینکه می بینم از من راضی است از کارم خوشش آمده است به خودم می بالم کیف می کنم خودخواهی ام اشباع می شود.سرفراز و مغرور و قوی و روشن و خوب!

***

 این حجر الاحمر کعبه ی عشق و در این مسجد الحرام قدسی توحید که آن هاجر تنهایی بی خانمانی مهاجر صبور صحرای توکل مادر فرزند ذبیح ابراهیم بت شکن نمرود شکن در دوران سالخوردگی و ناامیدی زن آواره ی زمین دوان بر سر کوههای بلند بی فریاد وتشنه در جستجوی آب. بر آن به مهر بوسه می زند و به بیعت دست میکشد و پروانه واری مجنون و آشفته ی در مداری که با هر"شوط" شعاعش کوتاهتر می گردد. کعبه را طواف می کند و می چرخد و میچرخد و میچرخد و میچرخد میچرخد و میچرخدو میچرخدو.... تا محو می شودو نفس حرکت می شود و خطی طائف می شود و دایره ای می شود وددر هر دور شعاعش کمتر و کمتر وکمتر تا به صفر می رسد و صفر میشودو...

صفر؟آری!خالی تهی از خویش خط طائفی که شعاعش نقطه کانون است و شعاعش با شعاع وجودی کعبه یکی است کانونش کعبه است و این خط طاوف این دایره ی دیوانه فقط کانون است و طائف و مدار طواف و طواف و مطاف و کعبه یکی میشود و توحید توحید صادق و وحدت وجود آرام و ساکت و راحت و خوب و خوش و لطیف و قدسی و لذیذ و صمیمی و عزیز و گرم و امن و آشنا و خوشاوند و سرشار سیر آبی و سیری و حرمت و کرامت و عصمت و سعادت و تمام و تمام .......

 

منبع: با مخاطب های آشنا (مجموعه نامه ها و وصیت های دکتر علی شریعتی)

 


نوشته شده در  چهارشنبه 87/3/29ساعت  1:34 صبح  توسط صبا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کلاه قرمزی
سفره هفت سین ما
[عناوین آرشیوشده]

?????هر کی نیاد ضرر کرده?????