صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست بیار نفحه ای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که من از شکر جان بر افشانم اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
اگر چنانکه در آن حضرتت نباشد بار بدین دو دیده بیار غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او؟ هیهات کجا به چشم بینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است زحسرت قد و بالای صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمی خرد مارا به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ارشود از بند غم دلش آزاد چو هست حافظ خوشخوان غلام و چاکر دوست
نوشته شده در سه شنبه 86/11/23ساعت 5:9 عصر  توسط صبا
نظرات دیگران()